5 - نام این فولدر را Facebook بگذارید.
6 - داخل این فولدر بروید.
7- اکنون شما وارد فیسبوک شده اید.
به یارو میگم : ببخشید از اینجا چجوری میشه برم جنت آباد ؟
طرف میگه : باید بپرسی ...!
بش گفتم : به نظرت الان دارم جــــُــف گیری میکنم ؟ :| !!
خیلی دوست دارم یه خونه خالی داشته باشم
.
.
.
.
با خودم و خدای خودم خلوت کنم :|
چیـــــــــــــــه ؟ فک کردی ما از اوناشیم؟؟؟
برو از خدا بترس!!! :|
تسبیحم کو؟!!! کی ورداشته؟!! :|
با شعار مرگ بر آمريكا موافق نبوده ايشان. يعني ميگويد كلاً با حرفهاي تند موافق نبوده است. حرفي نيست، بالاخره آدميزاد مختار است كه با يكسري چيزها موافق باشد و با يكسري چيزها هم مخالف. از ما كه كاري بر نميآيد. فقط ميتوانيم دعا كنيم انشاالله هر كس با هر چيزي كه موافق بوده است محشور شود! آمين.
اما اميدواريم هر كس كه الان دارد خاطرات سي چهل سال پيشش را مينويسد سي چهل سال ديگر، خاطرات اين روزهايشان را هم بنويسد، و احتمالا از ساير چيزهايي هم كه موافقش نبوده بگويد. مثلاً:
*
من با شلوغ كاري موافق نبودم. به دخمل هم گفتم. موافق نبودم برود وسط معركه. اما گفت گرسنهام، دلم قار و قور ميكند. در يخچال هم چيزي نداشتيم. گفتم پس لااقل زنگ بزن ساندويچت را بياورند دم در! قبول نكرد، گفت من دودي و تنوري دوست دارم، بايد خودم آنجا باشم بگويم حرارتش چقدر باشد، ميترسم درست نپزد!
*
من با ريختن در خيابان موافق نبودم. اما عيال است ديگر! وقتي كه گفت ديگر نميشد كاريش كرد. خدا لعنت كند آنها را كه روي پله از عيال آدم سوال میپرسند...
*
من با پولشويي موافق نبودم. به او هم گفتم. گفتم پول به اندازه كافي هست، اگر كثيف شد بريز دور، تميزش را بردار! گفت مگر نشنيدي النزافت من العيمان! گفتم برو همان پولت را بشور نميخواهد براي من حديث بخواني!
*
من با جنگ موافق نبودم. باعث شد از بچههايم دور بيفتم. شايد اگر جنگ نبود همينجا درس ميخواندند!
من دیو شهر قصهها را دوست دارم!
تعداد صفحات : 9